SlideShare a Scribd company logo
‫‪sco‬‬
        ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬
                                    ‫ش‬
                                          ‫ز هم بازگشت به خویش ِ‬
                                      ‫تن خوی‬                    ‫با‬




           ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬




                                                                                  ‫احسان شریعتی‬



          ‫5201‬    ‫شماره مقالـه :‬

             ‫5‬   ‫تعـداد صفحـه :‬

         ‫01/78‬   ‫آخرین بررسی :‬

        ‫7831‬     ‫تاريــخ تحـرير :‬

                                                                                  ‫‪www.shandel.org‬‬




                                                                ‫ِ‬
                                    ‫موضـوع : سرنوشت فلسفه قار ‌ای در قرنِ بیستم‬
                                                    ‫ه‬


‫‪Print‬‬   ‫‪search‬‬                              ‫‪Prev‬‬         ‫1‬        ‫‪Next‬‬                    ‫‪Full‬‬      ‫‪Exit‬‬
‫باز هم بازگشت به خویشتن خویش‬
                                                              ‫ِ‬

                       ‫ٔ‬                             ‫ِ ِ‬            ‫ِ‬
        ‫هنگامه مظلومی : پنج شنبه هفته پیش احسان شریعتی فرزندِ چهرهٔ کالسیک روشنفکری دینی ایران علی شریعتی در موسسه معرفت و پژوهش‬
                                                                                                          ‫ٔ ٔ‬
        ‫میهمان فرزندِ روشنفکرِ دینی دیگری بود. او در موسس ‌ای سخنرانی کرد که سروش دباغ آن را اداره م ‌کند. آنچه در پی م ‌آید متن سخنرانی‬
        ‫ِ‬       ‫ِ‬      ‫ی‬                  ‫ی‬                                          ‫ه‬                       ‫ِ‬                    ‫ِ‬
                                                                                                                    ‫احسان شریعتی است.‬

                                                                      ‫-----‬

‫فلسفه قرن بیستم با چهره‌های سرشناس ساختارگرا و پساساختارگرا و اگزیستانسیالیست و... دنیایی است که می‌توان یک عمر در آن غور کرد و به‬
                                                                                                     ‫ِ‬                             ‫ٔ ِ‬
       ‫ِ‬                          ‫ِ‬                                                           ‫ٔ‬       ‫ِ‬
‫آخرش نرسید. می‌توانیم یک عمر از شجاعت اندیشه فیلسوفی چون آلتوسر به شگفت آییم، در داالن‌های تبارشناسی فوکو پرسه بزنیم و در عمق دریای‬
‫نثرهای شعرگون و پُر تصویرِ بنیامین غرق شویم. اکنون اینگونه به نظر می‌رسد که فلسفه قرن بیستم و به طورِ اخص فلسفه قاره‌ای، به خود ِ خود لذت زاست،‬
                 ‫ی‬              ‫ٔ‬                         ‫ٔ ِ‬
‫حتی برای ما ایرانیان که هیچ گاه داشتن سنتی فلسفی را درک نکرده‌ایم، برای ما که چندی است مدرنیته را با سنت‌هایمان همسایه ساخته‌ایم و به زندگی‬
‫ِ‬                                                                                                          ‫ِ‬
                                                                 ‫ِ ِ‬
‫نامسالمت آمیزِ آنان در کنارِ یکدیگر خیره مانده‌ایم، برای ما ایرانیانی که کتب تاریخ مان با دوره‌هایی یک سر دیگرگون از تاریخ غرب پُر شده است و برای‬
                         ‫ِ‬
‫ما که مسلمان هستیم و... آری، فلسفه غرب با پیچ و خم‌هایش، با زبانِ زایایَش، آن چنان پُر کشش بوده است که گاه دیگر اهمیتی نداشته است اگر ما‬
                                                                                                             ‫ٔ‬
  ‫به عنوان ایرانی مسلمان نتوانستیم میان آنچه می‌خوانیم و آنچه می‌بینیم و در متن‌اش زیست می‌کنیم، رابطه‌ای ِانضمامی یا حتی انتزاعی برقرار کنیم.‬
                                                                                                           ‫ِ‬                        ‫ِ ِ‬
                                 ‫ِ‬
‫اما از یاد نبریم که بوده‌اند کسانی و اندیشمندانی از میان ما که بارها و بارها در رسالتی جان فرسا، ریشه‌های هویت مان را از گرد و غبار پاک کردند و‬
                                                                                       ‫ِ‬
‫بر آن بر آمدند که با حفظ و احیای آنچه داشته‌ایم، از خوان سنت و تجربه پر مایه غرب نیز چیزی برای هم وطنان و هم دینان خود هدیه آورند. کسانی‬
                        ‫ِ‬                                        ‫ٔ ٔ‬                     ‫ِ‬
                ‫ٔ‬         ‫ِ‬        ‫ِ‬
‫چون اقبال الهوری، دکتر علی شریعتی یا اکنون پسرش، احسان شریعتی که در نسلی بعد از پدرش، این بار در پشت میکروفون موسسه معرفت و پژوهش‬


‫‪Print‬‬        ‫‪search‬‬                                        ‫‪Prev‬‬        ‫2‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬         ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫و نه حسینیه ارشاد، چنان که خود می‌گوید به عنوان ایرانی و مسلمان از فلسفه قاره‌ای قرن 02 سخن می‌گوید و از چیزهایی که "ما " بایستی از جهانی‬
                                                                 ‫ٔ‬                        ‫ِ‬                                   ‫ٔ‬
‫متفاوت از جهان خودمان بیاموزیم. اما حیف که این "ما "یی که شریعتی آن را چنین به بازاندیشی و جستجو فرا می‌خواند، تنها چند نفر بودند، کمی‬
                                                                                                                          ‫ِ‬
                                                                      ‫ٔ‬       ‫ِ‬
                                ‫بیش از انگشتان دو دست، نشسته روی صندلی‌های سالن کوچک مؤسسه فرهنگ و پژوهش واقع در خیابان طالقانی.‬
                                         ‫ِ‬                                          ‫ِ‬                                      ‫ِ‬
‫به هر روی شریعتی حتی زمانی که با همین موضع دینی و ناسیونالیستی به سراغِ فلسفه قرن بیستم می‌رود، در می‌یابد که باید ریشه‌های این فلسفه‬
                                                    ‫ٔ ِ‬                                    ‫ِ‬
‫ٔ ِ‬
‫را در یک قرن پیش از این، یعنی در قرن نوزدهم جست. چراکه آنچه در قرن بیستم نوشته شد، خود، حاصل بازاندیشی و حاشیه نویسی بر فلسفه پُر قوت‬
                                           ‫ِ‬                            ‫ِ‬                             ‫ِ‬
‫قرن نوزدهم بود. یعنی مرور و به زیرِ سوال کشیدن ایده آلیسم آلمانی، سنت نیرومندِ تاریخ فلسفه غرب. در این میان تنها دو متفکر گویی متفاوت از‬
                                                 ‫ِ ٔ‬                  ‫ِ‬           ‫ِ‬          ‫ِ‬                                        ‫ِ‬
‫دیگران، اندیشمندانی فراتر از عصرِ خود بودند : فردریش نیچه و سورن کی یر کِگور. چنان که یاسپرس نیز می‌گوید، این دو چونان پیشگویان قرن بیستم‬
       ‫ِ ِ‬
‫ظهور کردند و هر دو صدای پای نهیلیسم و سستی نسل آینده را شنیدند و تمامِ عمر فریادش زدند تا شاید به گوش بنی بشری برسد. هر دو، تنهایی و‬
                                 ‫ِ‬                                                       ‫ِ ِ‬
                      ‫ِ‬                                                                                  ‫ِ‬
‫انزوا را به جان خریدند تا خبر از مرگ خدا و ایمان دهند. مرگ نه بلکه قتل. قتلی که به زعم این هر دو متفکر، خون‌اش بر دست کلیسا و نهادهای دینی‬
                                                        ‫ِ‬
                         ‫به جای مانده است. چنان که نیچه می‌پرسد : " اگر امروز همه این کلیساها، مقبره و تابوت‌های خدا نیستند، پس چیستند ؟"‬
                                                                                     ‫ٔ‬
                                                      ‫ٔ‬           ‫ِ‬
‫شک نیست که نیچه، نسل‌ها و نسل‌ها، متفکران پس از خود را به شدت تحت تاثیرِ اندیشه عمیق‌اش قرار داده است. از جمله هایدگر که می‌تواند‬
                                                                                              ‫ِ‬
‫ادامه چهرهٔ نیچه در قرن بیستم باشد. همچنین به تعبیرِ پل ریکور، نیچه یکی از آموزگاران ظن در کنارِ دو متفکرِ پیامبرگون دیگر، زیگموند فروید و کارل‬
                             ‫ِ‬                              ‫ِ‬                                                           ‫ِ‬                 ‫ٔ‬
‫مارکس است. سه چهره‌ای که به بازاندیشی در مفهومِ آگاهی انسان پرداختند. این چنین که نیچه یکی از اراده‌های موجود در انسان را ارادهٔ به آگاهی‬
                                                                                     ‫ِ‬
                                      ‫ِ‬
‫می‌داند که خود سر منشأیی از برای دستیابی به قدرت است. در مقابل مارکس، آگاهی را تنها روبنایی از مناسبات تولید و اقتصاد معرفی می‌کند و بر پایه‬
‫ٔ‬
‫همین تعریف، تصویری منفی از ایدئولوژی پیش چشمان ما قرار می‌دهد و در نهایت فروید، آگاهی را بسان نوک "کوهِ یخ" ی عظیم می‌داند که بیش ار‬
                                      ‫ِ ِ‬                                                ‫ِ‬          ‫ِ‬
                                                                                                         ‫نیمش زیرِ آب است و غیرِ قابل دسترس.‬
                                                                                                                   ‫ِ‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬        ‫3‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫گذشته از این، برای به دست دادن تصویری دیگر از فلسفه قرن بیستم، می‌توانیم کشوری چون فرانسه را مدِ نظر قرار دهیم که با نگریستن به فرانسه‬
‫ٔ‬                                                                              ‫ٔ ِ‬                      ‫ِ‬
  ‫قرن بیستم، سه اثرِ عمدهٔ فلسفی خودنمایی می‌کنند : "تکامل خالق" اثرِ بِرگسون، "هستی و نیستی" اثرِ سارتر و "کلمات و چیزها" اثرِ میشل فوکو.‬
                                                                                   ‫ِ‬                                                   ‫ِ‬
                                                                    ‫ٔ ٔ‬                         ‫ِ‬                ‫ِ‬      ‫ِ‬
‫موضوعِ کتاب "تکامل خالق"، بازاندیشی مفهومِ زندگی در ادامه فلسفه اگزیستانسیال قرن است که بر زندگی و امورِ انضمامی متمرکز بود. برگسون‬
                                                       ‫ِ‬
     ‫ِ‬                                                    ‫ِ‬        ‫ِ‬                      ‫ِ ِ‬
‫در حالی که در این اثر بر تفاوت گذاری میان ماهیت زمان با مکان و خاصیت استمراری زمان تاکید می‌ورزد، به مفاهیم شهود یا واکاوی و شناخت حیات‬
                              ‫ِ‬
                                  ‫از درون، ماده و در نهایت امرِ مطلق نیز می‌پردازد. امرِ مطلقی که به زعم وی نزدیکی بسیاری با زندگی انسان دارد.‬
                                              ‫ِ‬               ‫ِ‬         ‫ِ‬
                                                                                    ‫ِ‬                                 ‫ِ‬
‫و اما سارتر در کتاب "هستی و نیستی"، دست به بازتعریف مفهومِ دازاین هایدگری می‌زند. دازاین که به نوعی می‌توان آن را هستی انضمامی نامید.‬
               ‫ِ‬                                                      ‫ِ‬
                                                                                               ‫ِ‬                 ‫ِ‬
‫در این کتاب، سارتر با توصیف واقعیت و موقعیت انسانی و در نظر داشتن دازاین، به مفهومی دیگر یعنی مفهومِ "آگاهی در خود" می‌رسد. آگاهی‌ای که‬
                                                                         ‫ِ‬
                                                                                        ‫ِ‬
                                                          ‫با نیست کردن امرِ فی نفسه به وجود می‌آید و انتخاب گری انسان را در نهایت رقم می‌زند.‬
                                                                                                                                 ‫ِ‬
‫فوکو نیز در کتاب "کلمات و چیزها"، تبارشناسی علومِ انسانی را پی می‌گیرد. آنچه وی درصددِ طرح آن است بدل گشتن انسان به یک اُبژه در نزدِ‬
                          ‫ِ‬               ‫ِ‬                                              ‫ِ‬                          ‫ِ‬
                                                                                      ‫علومِ انسانی است، چونان که طبیعت برای علومِ طبیعی.‬
                      ‫ِ‬
‫به هر روی، آنچه از میان تمامی این تقسیم بندی‌ها و مرورها بر فلسفه قرن بیستم به دست می‌آید، سه محورِ عمده در مطالعات این عصر است : اول،‬
                                                                 ‫ٔ ِ‬                                       ‫ِ ِ‬
          ‫ٔ‬                     ‫ِ‬
‫پرداخت به مفهومِ جهان شمولی و طرح این پرسش که اساساً آیا امرِ جهان شمول وجود دارد یا خیر ؟ دوم، محوریت عقالنیت و زبان و مساله ترجمه. و‬
                                                                                                      ‫ِ‬
                    ‫ِ‬                      ‫ِ‬                         ‫ٔ‬                                                     ‫ٔ ِ‬
‫سوم، مساله عدالت اجتماعی که بنای مارکسیسم در طول تاریخ و بن مایه تمامِ اندیشه‌های مارکسیستی کنونی است. آنچه البته بین این هر سه مشترک‬
                                                                                       ‫ِ‬
‫ٔ ِ ِ‬                        ‫ِ‬                                                               ‫ِ‬
‫است، عمل بازاندیشی است که منجر به نظریات نوین بر پایه اندیشه‌های پیشین می‌گردد. همین بازاندیشی، خصوصیت محوری در اندیشه قاره‌ای قرن‬
                                                                                    ‫ٔ‬                                             ‫ِ‬
                                                                                              ‫بیستم است که باید موردِ توجه "ما " قرار گیرد.‬


‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬         ‫4‬        ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫گویی غرب در پایان سدهٔ بیستم تاکنون تماماً در حال بازاندیشی در مفاهیم جهان شمول پیشین خود است. همان مفاهیم و دستگاه‌های فکری یا به‬
                                              ‫ِ‬        ‫ِ‬         ‫ِ‬                  ‫ِ‬                                ‫ِ‬
‫ِ‬
‫اصطالح "فراروایت"‌هایی که پس از رخت بر بستن دین از غرب، جایگزین آن و کارکردهایش شده‌اند. این جایگزینی البته به زعم شریعتی ریشه در تفاوت‬
                      ‫ِ‬                                                 ‫ِ‬                     ‫ِ‬
‫دین‌ها و ادعاهایشان دارد. به طوری که دین اسالم از همان ابتدا بیش از دیگر ادیان ادعای جهان شمولی داشت و بنابراین دین‌های دیگر که کمتر مدعی‬
‫ِ‬                                                                                                  ‫ِ‬
                                                                                            ‫ِ‬
                                                                           ‫جهان شمولی بودند، آسان‌تر جای خود را به مکاتب غیرِ دینی دادند.‬
‫کوتاه، آنچه از این مکاتب آموختنی است همان روحیه نقدِ دوباره و چند باره است. اکنون غرب بسان آیینه‌ای در برابرِ ماست و شایسته است که از‬
                                           ‫ِ‬                                          ‫ٔ‬
‫آنان خود انتقادگری بیاموزیم. راهِ حل احسان شریعتی در برخورد با اندیشه کنونی غرب همین است : مطالعه این فرهنگ و بازتعریف هویت خودمان بر‬
          ‫ِ ِ‬                          ‫ٔ‬                      ‫ٔ ِ‬                                      ‫ِ‬
                   ‫ِ‬
‫پایه آموخته‌های جدید. کاری که پیش از این بارها انجام گرفته است، اما گویی باز هم باید رخ دهد و شاید دیگر بار آن ( حرکت ) همیشگی : بازگشت‬
                                                                                                                                      ‫ٔ‬
                                                                                                                     ‫به خویشتن خویش.‬
                                                                                                                             ‫ِ‬




‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                        ‫‪Prev‬‬         ‫5‬        ‫‪Next‬‬                              ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬      ‫‪Exit‬‬

More Related Content

PDF
در ستایش و سنجش فلسفه
PDF
Abril2011
PDF
رفرم و ضد رفرم
PDF
PDF
نسبت قانون و دموکراسي
PDF
مونيسم، پلوراليسم و خشونت انقلابي
PDF
چه بايد کرد؟
PDF
کدام روشنفکر
در ستایش و سنجش فلسفه
Abril2011
رفرم و ضد رفرم
نسبت قانون و دموکراسي
مونيسم، پلوراليسم و خشونت انقلابي
چه بايد کرد؟
کدام روشنفکر

Similar to باز هم بازگشت به خویشتن خویش (20)

PDF
دعوت به آندلس
PDF
توانايي سنت يا تصلب آن
PDF
مصاحبه عابدی با سارا شریعتی
PDF
چگونگي تعامل تاويل با هرمنوتيک
PDF
ما و ميراث شريعتي
PDF
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
PDF
شريعتي شاه بيت انديشه ايراني
PDF
سوبژکتيويسم خطري براي روشنفکري ديني
PDF
یک جامعه‌شناسی، یک جهان
PDF
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
PDF
انتظار عليه انتظار
PDF
Pierre bourdieu
PDF
سيماي پارادوکسيکال شريعتي
PDF
چشم‌اندازهای جنبش دانشجویی
PDF
دینِ ما و دینِ آنها
PDF
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
PDF
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
PDF
Ehsan1019
PDF
تبیین رابطه فلسفه با دین
PDF
بباشیم در پیش آذر بپای
دعوت به آندلس
توانايي سنت يا تصلب آن
مصاحبه عابدی با سارا شریعتی
چگونگي تعامل تاويل با هرمنوتيک
ما و ميراث شريعتي
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
شريعتي شاه بيت انديشه ايراني
سوبژکتيويسم خطري براي روشنفکري ديني
یک جامعه‌شناسی، یک جهان
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
انتظار عليه انتظار
Pierre bourdieu
سيماي پارادوکسيکال شريعتي
چشم‌اندازهای جنبش دانشجویی
دینِ ما و دینِ آنها
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
Ehsan1019
تبیین رابطه فلسفه با دین
بباشیم در پیش آذر بپای
Ad

More from کانون آرمان شریعتی (20)

PDF
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
PDF
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
PDF
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
PDF
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
PDF
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
PDF
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
PDF
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
PDF
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
PDF
من اعتراف می کنم
PDF
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
PDF
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
PDF
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
PDF
توسعهٔ اُيراني
PDF
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
PDF
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
PDF
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
PDF
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
PDF
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
PDF
معرفت شناسي قرآن
PDF
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
من اعتراف می کنم
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
توسعهٔ اُيراني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
معرفت شناسي قرآن
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
Ad

باز هم بازگشت به خویشتن خویش

  • 1. ‫‪sco‬‬ ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬ ‫ش‬ ‫ز هم بازگشت به خویش ِ‬ ‫تن خوی‬ ‫با‬ ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬ ‫احسان شریعتی‬ ‫5201‬ ‫شماره مقالـه :‬ ‫5‬ ‫تعـداد صفحـه :‬ ‫01/78‬ ‫آخرین بررسی :‬ ‫7831‬ ‫تاريــخ تحـرير :‬ ‫‪www.shandel.org‬‬ ‫ِ‬ ‫موضـوع : سرنوشت فلسفه قار ‌ای در قرنِ بیستم‬ ‫ه‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫1‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 2. ‫باز هم بازگشت به خویشتن خویش‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫هنگامه مظلومی : پنج شنبه هفته پیش احسان شریعتی فرزندِ چهرهٔ کالسیک روشنفکری دینی ایران علی شریعتی در موسسه معرفت و پژوهش‬ ‫ٔ ٔ‬ ‫میهمان فرزندِ روشنفکرِ دینی دیگری بود. او در موسس ‌ای سخنرانی کرد که سروش دباغ آن را اداره م ‌کند. آنچه در پی م ‌آید متن سخنرانی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ی‬ ‫ی‬ ‫ه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫احسان شریعتی است.‬ ‫-----‬ ‫فلسفه قرن بیستم با چهره‌های سرشناس ساختارگرا و پساساختارگرا و اگزیستانسیالیست و... دنیایی است که می‌توان یک عمر در آن غور کرد و به‬ ‫ِ‬ ‫ٔ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫آخرش نرسید. می‌توانیم یک عمر از شجاعت اندیشه فیلسوفی چون آلتوسر به شگفت آییم، در داالن‌های تبارشناسی فوکو پرسه بزنیم و در عمق دریای‬ ‫نثرهای شعرگون و پُر تصویرِ بنیامین غرق شویم. اکنون اینگونه به نظر می‌رسد که فلسفه قرن بیستم و به طورِ اخص فلسفه قاره‌ای، به خود ِ خود لذت زاست،‬ ‫ی‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ ِ‬ ‫حتی برای ما ایرانیان که هیچ گاه داشتن سنتی فلسفی را درک نکرده‌ایم، برای ما که چندی است مدرنیته را با سنت‌هایمان همسایه ساخته‌ایم و به زندگی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫نامسالمت آمیزِ آنان در کنارِ یکدیگر خیره مانده‌ایم، برای ما ایرانیانی که کتب تاریخ مان با دوره‌هایی یک سر دیگرگون از تاریخ غرب پُر شده است و برای‬ ‫ِ‬ ‫ما که مسلمان هستیم و... آری، فلسفه غرب با پیچ و خم‌هایش، با زبانِ زایایَش، آن چنان پُر کشش بوده است که گاه دیگر اهمیتی نداشته است اگر ما‬ ‫ٔ‬ ‫به عنوان ایرانی مسلمان نتوانستیم میان آنچه می‌خوانیم و آنچه می‌بینیم و در متن‌اش زیست می‌کنیم، رابطه‌ای ِانضمامی یا حتی انتزاعی برقرار کنیم.‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫اما از یاد نبریم که بوده‌اند کسانی و اندیشمندانی از میان ما که بارها و بارها در رسالتی جان فرسا، ریشه‌های هویت مان را از گرد و غبار پاک کردند و‬ ‫ِ‬ ‫بر آن بر آمدند که با حفظ و احیای آنچه داشته‌ایم، از خوان سنت و تجربه پر مایه غرب نیز چیزی برای هم وطنان و هم دینان خود هدیه آورند. کسانی‬ ‫ِ‬ ‫ٔ ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫چون اقبال الهوری، دکتر علی شریعتی یا اکنون پسرش، احسان شریعتی که در نسلی بعد از پدرش، این بار در پشت میکروفون موسسه معرفت و پژوهش‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫2‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 3. ‫و نه حسینیه ارشاد، چنان که خود می‌گوید به عنوان ایرانی و مسلمان از فلسفه قاره‌ای قرن 02 سخن می‌گوید و از چیزهایی که "ما " بایستی از جهانی‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫متفاوت از جهان خودمان بیاموزیم. اما حیف که این "ما "یی که شریعتی آن را چنین به بازاندیشی و جستجو فرا می‌خواند، تنها چند نفر بودند، کمی‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫بیش از انگشتان دو دست، نشسته روی صندلی‌های سالن کوچک مؤسسه فرهنگ و پژوهش واقع در خیابان طالقانی.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫به هر روی شریعتی حتی زمانی که با همین موضع دینی و ناسیونالیستی به سراغِ فلسفه قرن بیستم می‌رود، در می‌یابد که باید ریشه‌های این فلسفه‬ ‫ٔ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ ِ‬ ‫را در یک قرن پیش از این، یعنی در قرن نوزدهم جست. چراکه آنچه در قرن بیستم نوشته شد، خود، حاصل بازاندیشی و حاشیه نویسی بر فلسفه پُر قوت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫قرن نوزدهم بود. یعنی مرور و به زیرِ سوال کشیدن ایده آلیسم آلمانی، سنت نیرومندِ تاریخ فلسفه غرب. در این میان تنها دو متفکر گویی متفاوت از‬ ‫ِ ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دیگران، اندیشمندانی فراتر از عصرِ خود بودند : فردریش نیچه و سورن کی یر کِگور. چنان که یاسپرس نیز می‌گوید، این دو چونان پیشگویان قرن بیستم‬ ‫ِ ِ‬ ‫ظهور کردند و هر دو صدای پای نهیلیسم و سستی نسل آینده را شنیدند و تمامِ عمر فریادش زدند تا شاید به گوش بنی بشری برسد. هر دو، تنهایی و‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫انزوا را به جان خریدند تا خبر از مرگ خدا و ایمان دهند. مرگ نه بلکه قتل. قتلی که به زعم این هر دو متفکر، خون‌اش بر دست کلیسا و نهادهای دینی‬ ‫ِ‬ ‫به جای مانده است. چنان که نیچه می‌پرسد : " اگر امروز همه این کلیساها، مقبره و تابوت‌های خدا نیستند، پس چیستند ؟"‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫شک نیست که نیچه، نسل‌ها و نسل‌ها، متفکران پس از خود را به شدت تحت تاثیرِ اندیشه عمیق‌اش قرار داده است. از جمله هایدگر که می‌تواند‬ ‫ِ‬ ‫ادامه چهرهٔ نیچه در قرن بیستم باشد. همچنین به تعبیرِ پل ریکور، نیچه یکی از آموزگاران ظن در کنارِ دو متفکرِ پیامبرگون دیگر، زیگموند فروید و کارل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫مارکس است. سه چهره‌ای که به بازاندیشی در مفهومِ آگاهی انسان پرداختند. این چنین که نیچه یکی از اراده‌های موجود در انسان را ارادهٔ به آگاهی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫می‌داند که خود سر منشأیی از برای دستیابی به قدرت است. در مقابل مارکس، آگاهی را تنها روبنایی از مناسبات تولید و اقتصاد معرفی می‌کند و بر پایه‬ ‫ٔ‬ ‫همین تعریف، تصویری منفی از ایدئولوژی پیش چشمان ما قرار می‌دهد و در نهایت فروید، آگاهی را بسان نوک "کوهِ یخ" ی عظیم می‌داند که بیش ار‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نیمش زیرِ آب است و غیرِ قابل دسترس.‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫3‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 4. ‫گذشته از این، برای به دست دادن تصویری دیگر از فلسفه قرن بیستم، می‌توانیم کشوری چون فرانسه را مدِ نظر قرار دهیم که با نگریستن به فرانسه‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ ِ‬ ‫ِ‬ ‫قرن بیستم، سه اثرِ عمدهٔ فلسفی خودنمایی می‌کنند : "تکامل خالق" اثرِ بِرگسون، "هستی و نیستی" اثرِ سارتر و "کلمات و چیزها" اثرِ میشل فوکو.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫موضوعِ کتاب "تکامل خالق"، بازاندیشی مفهومِ زندگی در ادامه فلسفه اگزیستانسیال قرن است که بر زندگی و امورِ انضمامی متمرکز بود. برگسون‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫در حالی که در این اثر بر تفاوت گذاری میان ماهیت زمان با مکان و خاصیت استمراری زمان تاکید می‌ورزد، به مفاهیم شهود یا واکاوی و شناخت حیات‬ ‫ِ‬ ‫از درون، ماده و در نهایت امرِ مطلق نیز می‌پردازد. امرِ مطلقی که به زعم وی نزدیکی بسیاری با زندگی انسان دارد.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و اما سارتر در کتاب "هستی و نیستی"، دست به بازتعریف مفهومِ دازاین هایدگری می‌زند. دازاین که به نوعی می‌توان آن را هستی انضمامی نامید.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫در این کتاب، سارتر با توصیف واقعیت و موقعیت انسانی و در نظر داشتن دازاین، به مفهومی دیگر یعنی مفهومِ "آگاهی در خود" می‌رسد. آگاهی‌ای که‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫با نیست کردن امرِ فی نفسه به وجود می‌آید و انتخاب گری انسان را در نهایت رقم می‌زند.‬ ‫ِ‬ ‫فوکو نیز در کتاب "کلمات و چیزها"، تبارشناسی علومِ انسانی را پی می‌گیرد. آنچه وی درصددِ طرح آن است بدل گشتن انسان به یک اُبژه در نزدِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫علومِ انسانی است، چونان که طبیعت برای علومِ طبیعی.‬ ‫ِ‬ ‫به هر روی، آنچه از میان تمامی این تقسیم بندی‌ها و مرورها بر فلسفه قرن بیستم به دست می‌آید، سه محورِ عمده در مطالعات این عصر است : اول،‬ ‫ٔ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫پرداخت به مفهومِ جهان شمولی و طرح این پرسش که اساساً آیا امرِ جهان شمول وجود دارد یا خیر ؟ دوم، محوریت عقالنیت و زبان و مساله ترجمه. و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ ِ‬ ‫سوم، مساله عدالت اجتماعی که بنای مارکسیسم در طول تاریخ و بن مایه تمامِ اندیشه‌های مارکسیستی کنونی است. آنچه البته بین این هر سه مشترک‬ ‫ِ‬ ‫ٔ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫است، عمل بازاندیشی است که منجر به نظریات نوین بر پایه اندیشه‌های پیشین می‌گردد. همین بازاندیشی، خصوصیت محوری در اندیشه قاره‌ای قرن‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫بیستم است که باید موردِ توجه "ما " قرار گیرد.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫4‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 5. ‫گویی غرب در پایان سدهٔ بیستم تاکنون تماماً در حال بازاندیشی در مفاهیم جهان شمول پیشین خود است. همان مفاهیم و دستگاه‌های فکری یا به‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اصطالح "فراروایت"‌هایی که پس از رخت بر بستن دین از غرب، جایگزین آن و کارکردهایش شده‌اند. این جایگزینی البته به زعم شریعتی ریشه در تفاوت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دین‌ها و ادعاهایشان دارد. به طوری که دین اسالم از همان ابتدا بیش از دیگر ادیان ادعای جهان شمولی داشت و بنابراین دین‌های دیگر که کمتر مدعی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫جهان شمولی بودند، آسان‌تر جای خود را به مکاتب غیرِ دینی دادند.‬ ‫کوتاه، آنچه از این مکاتب آموختنی است همان روحیه نقدِ دوباره و چند باره است. اکنون غرب بسان آیینه‌ای در برابرِ ماست و شایسته است که از‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫آنان خود انتقادگری بیاموزیم. راهِ حل احسان شریعتی در برخورد با اندیشه کنونی غرب همین است : مطالعه این فرهنگ و بازتعریف هویت خودمان بر‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫پایه آموخته‌های جدید. کاری که پیش از این بارها انجام گرفته است، اما گویی باز هم باید رخ دهد و شاید دیگر بار آن ( حرکت ) همیشگی : بازگشت‬ ‫ٔ‬ ‫به خویشتن خویش.‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫5‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬